قرآن و بازسازی آيين فرزند كشی

پدیدآورخلیل منصوری

نشریهروزنامه کیهان

تاریخ انتشار1388/01/27

منبع مقاله

share 2568 بازدید
قرآن و بازسازی آيين فرزند كشی

خليل منصوري

اشاره:

انسان در برابر طبيعت هنوز خود را ناتوان مي بيند. اين ناتواني در برابرخشم طبيعت بيش از پيش خود را مي نماياند. آتش و زمين لرزه و مهم تر از همه مرگ اموري است كه وي را به خود مشغول مي دارد و دغدغه هاي فلسفي وي را شكل مي دهد. در گذشته اين امور از آن چه امروز براي ما مساله است، براي انسان ديروز از اهم مسايل و دغدغه ها بود؛ آن چنان اهميت داشت كه همه ذهنش را مشغول مي داشت و در انديشه راهي براي رهايي از آن به جادو و فلسفه و دين توسل مي جست تا بتواند به شيوه اي خشم طبيعت را مهار كند و يا از سر خود برهاند. انسان در هر دمي با رخدادي طبيعي رو به رو مي شد كه نيستي و نابودي را به همراه داشت. بسيار از امور و رخدادها او را سرگردان مي ساخت و به عنوان معما و چيستان در برابرش قد علم مي كرد. همين اندازه مي دانست كه ميان رخدادها نوعي همبستگي وجود دارد ولي كيفيت آن رازورانه مي نمود. از اين رو براي حل مشكلات و مسايل خود مي كوشيد تا ميان اين رخدادها با تجربه و آزمون نوعي همبستگي علي و معلولي بيابد و با يافتن رابطه از برخي از آسيب ها و رخدادهايي كه او را تهديد مي كرد، بگريزد و آن را مهار نمايد. به نظر مي رسد كه آيين ها و مناسكي چون قرباني كردن و نيز فرزند كشي ، راهكاري بود كه انسان ميان رخدادها و قرباني مي جست تا به اين شيوه اوضاع را در دست گرفته و يا مهار و يا هدايت كند.
از سوي دين و شرايع آسماني به هدف روشنگري و راهنمايي بشر ، تلاش كرد تا با بهره گيري از دستاوردهاي بشري آن را بازسازي و در جريان درست قرار دهد. گاه به تصحيح دستاوردها و باورها مي پرداخت و گاه به تخطئه و نكوهش آن اقدام مي كرد. اين بازسازي مفهومي و آييني امري بود كه در تمامي شرايع به آساني مي توان آن را ردگيري كرد. بسياري از آيين ها و مناسك و مفاهيم ديني بازسازي مسايلي است كه عقل بشري و نگرش عقلايي بدان دست يافته است و در اسلام از آن به احكام امضايي در برابر احكام تاسيسي ياد مي كنند. احكام امضايي ، مجموعه آموزه ها و گزاره هاي دستوري هستند كه شريعت آن را به عنوان رفتاري درست و معروف و پسنديده مورد تاييد و امضا قرار داده و گاه تنها در برخي از مفاهيم و يا روش ها و شيوه هاي آن تغييرات جزيي پديد آورده است.
به سخن ديگر از آن جايي كه براي انسان دو پيامبر ظاهر و باطن است و پيامبر باطن آدمي ، عقل و احكام عقل و عقلايي اوست ، شرايع از آن يافته ها بهره جسته و به تاييد آن اقدام مي كنند ؛ زيرا شرايع بر پايه فطرت آدمي نازل شده است و احكام عقلايي و عقلي از فطرت انسان است. در مواردي كه عقل و عقلا حكم و دستوري در موضوع و يا موردي نداشته باشند ، وحي به عنوان مكمل و تكميل كننده ، اقدام به صدور احكامي مي كند كه از آن به احكام امضايي ياد مي كند.
پيامبران بر اين اساس ، گاه به امضايي آيين ها و مناسك و مفاهيمي مي پردازند كه راستاي تكامل انساني و مكارم اخلاقي بشر است و گاه ديگربه تخطئه و گاه سوم به بازسازي آن اقدام مي ورزند. آن چه در اين نوشتار كوتاه مي آيد بيان بازسازي آيين فرزند كشي است كه از زمان هاي گذشته وجود داشته و در عصر ابراهيمي (ع) به اوج خود رسيده بود. حضرت ابراهيم (ع) به بهره گيري از دستور و آموزه هاي وحياني اقدام به بازسازي آن مي كند. اين مساله از آن جا مهم است كه در حجاز و مناطق شبه جزيره عربي و خاورميانه مساله فرزند كشي به شدت رواج يافته و به عنوان يك آيين ديني و منسك آييني ريشه دوانيده بود . البته اين خاص و ويژگي انحصاري منطقه نيست . در كاوش هاي باستاني درقاره آمريكا اجساد كودكاني كه در مناسك آييني قرباني شده، به وفور يافت شده است كه نشان از گسترش آن در همه مناطق زيست آدمي دارد. اكنون نيز گاه و بي گاه در هندوستان چنين اقداماتي صورت مي پذيرد و روزنامه ها و رسانه ها از آن خبر مي دهند. در اين نوشتار كوشش بر آن است كه نگاه بشر به اين مساله و علل آن ردگيري شود و سپس با توجه به داده ها و گزارش هاي قرآني دريابيم كه شرايع الهي چگونه اين مساله را از صورت غير انساني آن به صورت معقول و منطقي و انساني تغيير شكل و ماهيت داده اند . به نظر مي رسد كه مساله قرباني ارتباطي تنگاتنگ به مسايلي چون مبارزه و جهاد با نفس و جهاد با فساد و در يك كلمه با تقواي الهي دارد .

دغدغه های انسان های نخستين

به نظر مي رسد كه اگر گزارش و تحليل و تبيين قرآن و وحي نبود به آساني واكنش انسان را نسبت به اين رخدادهاي ناشناخته كه در حوزه رمز و راز بود ، مي توانستيم بر مطالبي تبيين كنيم كه در علوم اجتماعي جديد تبيين و تحليل شده است. پس مانند ماركس از ترس و وحشت انسان و تنهايي او بگوييم و اين كه انسان ناتوان چگونه براي رهاي و ترسيم منطقي و توجيه خود ، دست به دامن جادو و سپس دين شد و اين كه مانند اگوست كنت بگوييم كه دوره هاي بشري بر سه دوره دسته بندي مي شود: دوره افسانه و اساطير و دين ؛ دوره فلسفه و عقل نظري؛ و دوره علم و آگاهي واقعي. اين گونه بگوييم كه امور رازورزانه اي كه در برابر انسان نادان در عصر كودكي بشريت و خردسالي قرار داشت، او را بر آن داشت تا به دامن افسانه و دين چنگ زند و مسايل را از آن راه توجيه و براي خود آرامشي ايجاد كند. معنايابي انسان او را وادار كرده بود تا براي جهان خدايي را بيافريند و با در اختيار گذاشتن ملكوت ، ملك و دنيا را توجيه و سامان دهد. اگر خدا و قدرت هاي ماورايي و متافيزيكي نبودند انسان نمي دانست كه چگونه ميان رخدادها ارتباط برقرار نمايد. خدا و قدرت هاي ماورايي بودند كه به همه چيز معنا مي بخشيدند و ارتباط منطقي ميان امور ايجاد مي كردند.
اين چنين انسان وامانده اي براي رهايي از بي معنا و معنا بخشي به خود و رخدادها، چاره اي جز اين پيش رو خود نمي ديد و نمي يافت. اين مساله نخست انسان بود كه اين گونه آن راه حل كرد و براي خود توجيه نمود. ديگر چيزي كه در انسان هاي وامانده و نادان كه در عصر كودكي به سر مي بردند مهم بود، ايجاد رضايت آن قدرت و يا قدرت هاي مافوقي بود كه هدايت امور را در دست داشتند. بنابر گزارش هاي تاريخي و اسنادي كه در غارها و نحوه تغذيه آنان به دست آمد اين است كه در اين زمان خوراك انسان از راه شكار تامين مي شد و كشت و زرع نمي دانست تا از آن بهره برد. البته گردآوري دانه هاي خوراكي بدون انبار كردن آن امري طبيعي بود . پس آن چه را از خوراك و غذا مي يافت براي رضايت خدا مي بايست پيشكش كند؛ از اين رو، اين انسان عصر كودكي بخشي از آن چه را به زحمت بسيار و تلاش و كوشش به دست آورده بود، به خدا و يا خدايان پيشكش مي كرد.
به نظر چنين مي رسد كه با اين كار مي كوشد تا خشم و غضب خداياني را فروكاهد كه مسئول رخدادهاي دردناكي چون زمين لرزه و مرگ هستند . از اين رو، پيشكشي آن چه در نزد او گران بها و ارزشمند بود براي طلب رضايت قدرت هاي مافوق امري بود كه در نظرش مهم بود. او وقتي به پيرامون خود نگريست فرزند را گران بها ترين چيز خود يافت. پس انديشه فرزند كشي در ايشان به عنوان نوعي فدا و قرباني براي كسب رضايت قدرت هاي مافوق رونق گرفت.
اين تحليلي است كه مي توان با توجه به خصوصيات بشري و داده هاي موجود در طبيعت و انسان و گزارش هاي تاريخي و افسانه اي به دست آورد.

نگره قرآن به آيين فرزند كشی و قربانی

اما آيا از نظر قرآن اين تحليل درست و يا كامل است؟
به نظر مي رسد كه بخشي از اين تحليل اگر درست باشد بي گمان بخش ديگر آن نادرست و برخلاف گزارش و تحليل هاي قرآني است. به اين معنا كه انسان از نظر قرآن داراي خصليت هايي است كه وي را به گونه اي كه ترسيم شد قرار مي دهد. با آن كه داراي همه اسماي الهي است ولي اين اسماي الهي تا زماني كه فعليت نيابد انسان را از حيوان نيز ضعيف تر مي كند.در نگره قرآني ، انسان هر چند كه طور طبيعي كسي است كه جهان مسخر او شده است و همه هستي در دست توانايي او قرار مي گيرد، ولي اين زماني است كه داشته هاي خود را به كار گيرد و از همه ظرفيت و توان خود بهره برد و اسماي سرشته را به تفكر و تدبر و عمل به فعليت رساند.
انسان به جهت مسايلي در آغاز نتوانست از اين ظرفيت و توان خود بهره برد. از اين رو بسياري از مسايل براي او به عنوان راز باقي ماند. درك درستي از خود (ظرفيت ها و توانمندي ها) و پيرامون نداشت. اين مساله موجب شد تا در برابر رخدادهاي طبيعي واكنشي از خود نشان و بروز دهد كه در تحليل امروزين ما سفيهانه و نابخردانه است.
قرآن گزارش مي كند كه انسان هر چه از خود دور شود به همان اندازه از درك خود و پيرامون عاجز و ناتوان مي شود. اين مساله در آغاز براي انساني كه هبوط كرده بود وجود داشت. آدم مدت ها در زمين ماند تا وحي الهي نازل شد. در پس آن نيز هدايت الهي هر چند كه استمراري و مداوم بود ولي تضاد دروني و دشمني بيروني (ابليس) او را به سمت و سوي مي كشاند كه از هدايت دور مي شد. انسان ها در آن دوره به جهان و طبيعيت شناخت درستي نداشتند و اين امر موجب مي شد كه نسبت به آن واكنش هاي نادرستي از خود بروز دهند.

داستان هابيل و قابيل

در گزارش قرآن آمده است كه فرزندان بلا فصل حضرت آدم (ع) پس از هبوط مامور به شكرگزاري نعمت شدند و هابيل و قابيل براي انجام ماموريت هر يك با توجه به نوع تغذيه اقدام به اجراي برنامه شكرگزاري و آيين آن مي كنند. در گزارش قرآن آمده است كه هر دو قرباني تقديم مي كنند( مائده آيه 27) و اين نشان مي دهد كه قرباني حيوان اهلي ويا شكار بوده است. اين كه در برخي از روايات آمده كه يكي حيوان و ديگري زراعت بوده ، نادرست است.
بنابرگزارش قرآن هردو نفر، قرباني خود را تقديم مي كنند، ولي قرباني يكي پذيرفته مي شود و قرباني ديگري رد مي شود. قرآن علت آن را نيز خود گزارش مي كند و مي گويد كه علت عدم پذيرش ، فقدان تقوا در قابيل بوده است: (انما يتقبل من المتقين) به اين معنا كه هدف از قرباني نمايان ساختن درون و سرشت است و آن چه ارزش دارد تقوا است نه نوع و جنس قرباني . در آيات حج نيز آمده است كه هدف از قرباني دم و خون نيست بلكه تقواست. (سوره حج آيه 37)
به هرحال در گزارش قرآن از نخستين قرباني مي خوانيم كه هر دو حيوان را قرباني كردند . سخن اين است كه چرا اين قرباني كه حيواني اهلي ويا شكار بوده است به زودي جاي خود را به قربان كردن انسان مي دهد؟
قرآن به صراحت به اين مساله نپرداخته است. ولي از آياتي كه در ارتباط با قرباني اسماعيل توسط حضرت ابراهيم (ع) وارد شده است مي توان اين نكته را يافت كه قرباني فرزند امري معمول تا پيش از مساله قرباني آن حضرت از سوي مردمان بوده است. به نظر مي رسد كه انسان وامانده براي رهايي از رخدادها و مصائب سختي كه طبيعت بر او تحميل مي كرد اقدام به كشتن عزيز ترين و گرامي ترين چيزهاي خود كرد. اين مطالب در مقاله انسان و مناسك نمادين به تفصيل تشريح شده است.
اكنون مردمان به قرباني كردن فرزندان در پيشگاه خدا و يا خدايان عادت كرده بودند و به صورت آيين ديني در همه معابد به جا آورده مي شد. در اين زمان براي تغيير اين رويه زشت و ناپسند مي بايست راهي جست تا به شيوه اي اين آيين نادرست از ميان برود.

قربان كردن حضرت اسماعيل

قرآن گزارشي از رخداد قرباني اسماعيل مي دهد كه براي تحليل آن ما نخست همه آن را در اين جا مي آوريم: ابراهيم (ع) گفت: پروردگار من ! مرا فرزندي صالح عطا كن . پس او را پسري بردبار مژده داديم. چون با پدر به جايي رسد كه بايد به كار بپردازند ، گفت: اي پسركم! در خواب ديده ام كه تو را ذبح مي كنم. بنگر كه چه مي انديشي ؟ گفت: اي پدر! به هر چه مامور شده اي عمل كن! كه اگر خدا بخواهد مرا از شكيبائيان خواهي يافت. چون هر دو تسليم شدند و او را به پيشاني افكند ما ندايش داديم : اي ابراهيم ! خوابت را به حقيقت پيوستي و ما نيكو كاران را چنين پاداش مي دهيم . اين آزمايشي آشكارا بود . او را به ذبحي بزرگ بازخريديم.( سوره صافات آيات 100 تا 107)
در اين جا سخن از ماموريتي است كه در خواب به حضرت ابراهيم داده مي شود. خواب هر چند كه براي ما مردمان عادي حجت نيست و نمي توانيم بر پايه آن كاري را انجام دهيم ولي براي پيامبران خواب نيز بخشي از وحي است. در قرآن آمده است كه وحي به طرق و راه هاي مختلف انجام مي شود كه يكي از آن رويا و خواب است.( سوره شورا آيه 51) بنابراين آن حضرت مامور شد تا فرزند خود را به قربانگاه برده و برپايه مراسم آييني خاص قرباني كند. اين فرزند تنها فرزندي است كه در سر پيري به بشارت الهي به او داده شده است و اكنون مامور شده است تا آن را قرباني كند. اين ماموريت چندين بار در خواب تكرار شده است.( نگاه كنيد : تفسير الميزان ، ذيل تفسير همين آيات) آن حضرت نيز هنگامي كه فرزند را از ماموريت خبر مي دهد، فرزند سخن از ذبح نمي آورد بلكه تاكيد مي كند كه ماموريت خود را انجام ده و از خدا مي خواهد كه او را در انجام بخشي از ماموريت كه به عهده اوست موفق دارد و شكيبايي ورزد.
آن چه در اين رخداد مورد توجه است گزارش قرآن از رخداد است. قرآن در گزارش خود مي آورد كه ابراهيم (ع) گفت: اي پسركم! در خواب ديده ام كه تو را ذبح مي كنم. سخن از اسم مصدر نيست بلكه از انجام كاري است كه ذبح برآن اطلاق مي شود. از اين رو، در زماني كه فرزند را برجبين بر خاك مي خواباند و حالت ذبح به خود مي گيرد، قرآن گزارش از تصديق رويا و خواب مي كند كه نشانگر آن است كه آن چه مامور بوده است اين بخش از حالت ذبح بوده است نه اصل قربان كردن . به اين معنا كه آن چه در خواب ديده است اين بخش از ذبح كردن بوده است نه اين ذبح انجام شده و خون ريخته شده باشد. از اين رو ابراهيم مي دانست كه ماموريتي چنين دارد و اما اين كه تا كجا بايد پيش برود در خواب مشخص نشده بود. آيا امكان داشت كه وسط ماموريت ، حكم ديگري بيايد؟ شايد آري و شايد نه. از اين رو چنان كه در آتش افتادن آن را پيش تر در آيه 97 همين سوره مي خوانيم و اين كه چگونه به ياري و عنايت الهي نجات يافت و آتش بر او سرد شد ، اين احتمال نيز وجود داشت كه در همان زمان ذبح حكم تغيير كند و مساله به شكل ديگري درآيد. اما در خواب هاي پيشين اين مطلب بر او آشكار نشده بود. از اين رو آن حضرت تسليم امر الهي مي شود و فرزند نيز اين تسليم را نشان مي دهد. (فلما اسلما) اين نداستن باقي ماموريت براي انسان ولو پيامبري چون ابراهيم خليل الله (ع) دشوار بود ولي تسليم محض فرمان الهي بود. بنابراين وقتي همان اندازه تسليم را نشان دادند خداوند مي فرمايد: خوابت را تصديق كردي . به اين معنا كه ماموريت وي بيش از آن چه آورده بود نبود. بنابراين ديگر نيازي به توجيهات برخي از مفسران نيست.

تقواي الهي هدف از قرباني كردن

اما چرا اين ماموريت مي بايست اين گونه انجام شود؟ به نظر مي رسد كه براي از ميان بردن برخي از مناسك آييني نادرست و عاداتي كه در ميان مردمان رسوخ كرده و ريشه داوينده جز اين راه راهي ديگري نتوان تصور كرد. وي به خوبي نشان مي دهد كه اين حركت هر چند كه خواست الهي باشد مي تواند منسوخ شود ؛ با اين كه به قطع و يقين اين عمل به هيچ وجه خواست الهي نيست و فطرت و دين قرباني را به اين مفهوم نمي پذيرد و آن را خواسته شيطان مي شمارد. در آيات بسياري ، خداوند از اين كه انسان ها فرزندان خود را به خاطر گرسنگي و يا احساس خطري از اين دست بكشند سرزنش و نكوهش مي كند و يا كشتن انساني را كشتن همه انسان ها و يا قتل بي گناهي را جرمي بزرگ و نابخشودني به شمار مي آورد. به نظر مي رسد با چنين نگرشي بلند به انسان و جايگاه او نمي توان تصور كرد كه خواسته خداوند فرزندكشي باشد. با اين همه اي پرسش مطرح مي شود كه با اين همه تاكيد بر حفظ نفس انساني و احترام و اكرام وي چگونه خداوند به پيامبرش وحي مي كند كه فرزنش را به قربگاه برد. چرا اين ماموريت مي بايست انجام پذيرد؟ آيا مي توان غير از آن چه گفته شد توجيهي براي مساله قرباني كردن انسان( چه فرزند و چه غير فرزند و پيشكشي او به درگاه خدا يافت؟ آيا قرباني كردن چه انسان و چه حيوان درست است؟ آيا مي توان براي قرباني و اين دستور و پذيرش آن از سوي حضرت ابراهيم وجه صحيح و درستي يافت؟ به نظر مي رسد كه حضرت ابراهيم به عنوان يك انسان رشيد بر پايه فطرت سالم و سليم خود نمي بايست اصل فرمان را مي پذيرفت و آن را با ترديد مواجه مي ساخت. هر چند كه او خوابش را عين وحي مي يافت ولي اگر حتي اين وحي الهي باشد دستوري بر پايه آن چه فطرت مي جويد است يا خير؟ چگونه حضرت ابراهيم اين عمل را درست مي شمارد و اقدام به آن مي كند و فرزندش نيز به آساني تسليم شده و مي فرمايد كه هر كاري كه بدان مامور شده اي را به انجام برسان. آيا قرباني كردن و آن هم انسان و آن هم فرزند در نگاه و نگرش ابراهيمي و اسماعيلي درست است ؟
به نظر مي رسد كه در نگره ابراهيم و فرزندش اين عمل نه تنها درست بلكه امري پسنديده است و نشانه تسليم است. توضيح آن كه انسان به عنوان ملك الهي از هيچ گونه اختيار برابر اراده الهي برخوردار نيست. از اين رو ملك اوست و خداوند هر گونه بخواهد در او به تكوين و تشريع عمل مي كند. اراده تكوييني خداوند مي تواند او را در هر سني از دنيا ببرد و جانش را بگيرد. اراده تشريعي او نيز چنين است. مالك مي تواند در ملك خويش هر گونه تصرفي را انجام دهد. بنابراين تنها اوست كه مي تواند حكم به قتل كساني را بدهد چنان كه در حق كافران محارب چنين مي كند و يا جاني را مجال و فرصت درنگ بيشتر و يا كم تر دهد و جاني را در خردسالي و يا در زهدان مادر بگيرد.
در مقام تشريع او به عنوان مالك و صاحب تصرف در همه هستي و بشر مي تواند حكم به مهدوريت دم و خون كسي دهد و يا به هر كس كه خواهد ولايت دهد و يا حكومت را از او باز گيرد. آيات بسياري كه بيرون از شمار است بر اين مساله دلالت مي كند كه لازم نيست تكرار شود.
يكي از احكام تشريعي خداوند به عنوان مالك و صاحب انسان، مي تواند حكم جهاد باشد كه نوعي جانفشاني در راه دين است. اين كه كسي در راه خدا به جهاد مي رود (و بايد برود؛ زيرا اراده تشريعي خداوند به آن تعلق گرفته است،) از آن جهت است كه خداوند مالك اوست. بنابراين همان طور كه خداوند به عنوان مالك انسان مي تواند به صورت تشريعي حكم به جهادي دهد كه نوعي قرباني كردن نفس و جان خود است، هم چنين مي تواند دستور دهد تا انساني را به شكل آييني براي رضايت او قرباني كنند تا نشانه تسليم و باور به آن باشد.
خداوند در مساله قرباني فرزند مي تواند اين دستور را به دو جهت صادر نمايد: همگان و نيز فرزندان آدمي از آن خداوند است و او مالك آنان است و حق هر گونه تصرفي در جان و مال و عرضش را دارا مي باشد ؛ دوم آن كه اين نوعي تسليم در برابر اراده الهي و آزمون تسليم پذيري است كه در آيات ياده شده نيز بيان شده است. بنابراين كسي كه فرزند و يا خودش را قرباني مي كند، در حقيقت تسليم اراده الهي است و اين از تقواي فرد خبر مي دهد.

جهاد اكبر و اصغر و مساله قرباني

در مساله جهاد و قرباني و جنگي كه به كشتن آدمي مي انجامد نيز ما با مساله تقوا و تسليم رو به رو هستيم . بنابر اين نبايد هيچ گونه استنكاري در باره قرباني كردن پيش آيد؛ زيرا جهاد نيز مساله اي چون قرباني كردن اما به شكل و شيوه ديگر و در راستاي اهداف الهي است.
اما اين كه چرا جهاد تجويز شد و قرباني به عنوان يك آيين نسخ گرديد؟ اين است كه جهاد تلاشي است از انسان براي كندن زخم جانكاهي كه در جامعه انساني پديدار شده است. در حقيقت با اين روش و جراحي بخش آسيب ديده جامعه از ميان برداشته مي شود وبخش ديگرامت و جامعه در سلامت قرار گرفته و يا سلامت پيشين خود باقي مي ماند و بيماري به آن بخش سرايت نمي كند؛ چنان كه پزشكان در عمل و جراحي غدد سرطاني اين گونه رفتار مي كنند و با برداشتن بخش سرطاني و زودودن آن از تن بيمار از گسترش بيمار سرطاني به بقيه بدن جلوگيري مي كنند . بنابراين جهاد هم بيانگر تسليم مطلق از سوي مجاهد در برابر دستور وحكم الهي است و هم تلاشي از سوي او براي احياي جامعه و امت سالم است و دور كردن خطر بيماري مهلك ازآن جامعه و امت مي باشد تا فرصت بهره گيري بيشتري از امكانات را براي جامعه خود فراهم آورد . اما قرباني كردن تنها بيانگر و نشانه تسليم در برابر خداوند است.
اگر بخواهيم اين مساله را به صورت تمثيلي بيان كنيم ، مساله جهاد و قرباني كردن فرزند مانند مساله عالم و عارف است. عارف مي كوشد تا خود را برهاند و به خدا رساند و عالم مي كوشد تا افزون بر خود دست ديگران را نيز بگيرد. كسي كه جهاد مي كند امتي بلكه همه بشريت را از آسيب هاي فساد انگيز رهايي و نجات مي دهد و درراه احياي انسانيت خون خود را فدا مي كند ، در حالي كه قرباني كننده تنها خود را از خشم دور مي سازد و كاري براي ديگران انجام نمي دهد. خداوند با نسخ قرباني كردن انسان ها، به او مي آموزد كه مي تواند تسليم را همراه با فعلي مفيد و سازنده براي جامعه انجام دهد. اين فعل و كار مثبت در حقيقت همان جهاد است كه هم تسليم است و احتمال كشتن در آن مي رود و هم جامعه سازي است. در آن هم جهاد اصغر است و هم جهاد اكبر مي باشد. اين گونه نيست كه جهاد اكبر از اصغر جدا باشد. انساني كه به جهاد اصغر مي رود پيش از آن بايد جهاد اكبركرده و بر نفس خود پيروز شده باشد. اما اين كه پيامبر به مردم خود پس از بازگشت از جنگ و جهاد اصغر مي گويد كه پيش تر جهاد اصغر كرديد اكنون جهاد اكبر در پيش است، از آن روست كه آنان را به ادامه آن مساله ترغيب نمايد ؛ زيرا خطر در جامعه و دور از ميدان جنگ براي انسان بيشتر است و انسان در محيط خانه و اجتماع ، گرفتار هواي نفساني مي شود و در دام شيطان مي افتد. از اين رو به آنان گوشزد مي كند كه مي بايست جهاد اكبر را به عنوان امري دايمي و هميشگي داشته باشيد و در حق آن كوتاهي نكنيد. جهاد اصغر در زماني كوتاه و در جبهه اتفاق مي افتد ولي جهاد اكبر دايمي است واين جهاد است كه شما را آماد ه كارزار و جهاد اصغر مي كند. به تعبير ديگر جهاد اصغر كوچك است در محدوده زماني و بزرگ است در حوزه جان فشاني ولي جهاد اكبر مقدمه آن جهاد است و امري دايمي است و زمان بردار نمي باشد. بنابراين نبايد جهاد اصغر را كوچك شمرد زيرا امري بزرگ است وآدمي جان را بسيار دوست مي دارد و فدا كردن آن را امري سخت مي يابد.
به هر حال حضرت ابراهيم و فرزندش با عمل آييني خود ، نه تنها تسليم در برابر امر الهي را به ثبوت رساندند بلكه موجبات ترك اين آيين را فراهم آورند و آن را به سوي جهات مثبت و سازنده هدايت كردند. كسي كه حاضر مي شود جانش را قربان كند وتسليم حق باشد ، چنين شخصي در راه خدا به سادگي جان ومالش را تسليم مي كند و به جهاد مي رود و در راه احياي جامعه تلاش مي كند.
از سوي ديگر هدف از همه اين آيين ها نوعي آموزش عملي براي جامعه وامت سازي است. هر يك از آيين ها و مناسك اسلامي از اين خصصيه برخودار مي باشند كه به گونه اي افراد جامعه را براي جامعه پذيري و ساختن امت نمونه و شاهد آماده مي سازد. قرباني كردن كه به شكل فرزندكشي سابقه داشت به شكلي ديگر خود را نشان مي دهد. هدف از قرباني كردن نه خون ريزي است؛ چون آن چه هدف است برآورد تقواي آدمي و شناخت درصد تسليم پذيري وي در برابر خداوند است. ( حج آيه 37) بسياري از مناسك و آيين هايي كه در اسلام تشريع شده، اين گونه اند. به اين معنا كه هدف از تشريع آنان ايجاد زمينه هاي تسليم در برابر حق و خداوند است. امور تعبدي چون نماز و روزه كه به نظر مي رسد با عقل هم خواني ندارد از اين دست احكام و آموزه هايي هستند كه تنها براي ايجاد تسليم و تقوا در دستور كار قرار گرفته اند. پذيرش و عمل به اين امور تعبدي، مقدار وابستگي و پذيرش انسان را نشان مي دهد و تقوا و ترس او نسبت به حق و اوامر و نواهي او را مي نماياند. هر كس به اين مناسك و آيين ها از روي تسليم بنگرد و مانند حضرت ابراهيم و اسماعيل بگويد: تسليم شديم ، در آن صورت است كه به تقوا رسيده و خود را حق نزديك و از خشم او ايمن داشته است. بسياري ازمردم امور تعبدي را كه به قدرت تفكر و انديشه و تعقل نمي توانند تصحيح كرده و درك كنند ، امري غير معقول مي شمارند و بدان عمل نمي كنند. در پي توجيهات علمي و پزشكي براي روز گرفتن و نماز خواندن مي روند ؛ در حالي كه قرآن هدف از تشريع آن ها را به صراحت و شفافيت بيان مي كند و در يك عبارت كوتاه تقوا را به عنوان هدف مطرح مي سازد. بنابراين كساني كه به مقام تسليم رسيده اند اميد است كه تقوا را درك كرده و به مقام متقين برسند. قرباني در همه صورت هايش اگر به قصد تقوا نباشد هيچ ارزشي ندارد.
حضرت ابراهيم با دگرگوني آيين و منسك قرباني كاري كرد تا انسان ها ، امري را انجام دهند كه با فطرت انساني سازگار است . بازسازي مفهومي و آييني او انسان را در راه هدايت قرار داد و از انحراف و گمراهي رهانيد.
باشد كه از اين گزارش و مناسك حج درس آموزيم و هدف آن را كه تقويت تقوا و تعبد و بندگي است مد نظر آوريم.
لینک همین مطلب به کیهان:
http://www.kayhannews.ir/851007/6.htm#other604

مقالات مشابه

اسرار اعمال حج در قرآن و سنت

نام نشریهمیقات حج

نام نویسندهزهرا حق‌زاده

درنگی در طواف النساء از نگاه قرآن

نام نشریهپژوهش‌های قرآنی

نام نویسندهمحمدجواد عنایتی‌راد

حج و روايات تفسيري امام رضا (ع)

نام نشریهبینات

نام نویسندههادی یعقوب‌زاده

رازهای عرفانی حج در تفسیر عرفانی قرآن

نام نشریهمیقات حج

نام نویسندهرحیم کارگر

شفابخشی حج

نام نشریهمیقات حج

نام نویسندهمجتبی کلباسی

من الحج حدیث فی القرآن الکریم

نام نشریهالوعی الاسلامی

نام نویسندهمحمد الدسوقی